کد مطلب:270678 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:235

چرا خاتمیت و انقطاع وحی
انقطاع وحی از یك طرف; و اضطرار انسان به وحی و مستغنی نبودن او از آن، از طرف دیگر; و حكیم بودن خداوند و رها نكردن انسان و پاسخگوئی به نیازهای او، این را می طلبد كه در پی جواب دیگری بود; تا بتوان از مجموعه سه گانه به یك جمع بندی روشنی رسید و دچار تناقض نشد.

به طور خلاصه باید گفت: انقطاع وحی در كمال وحی و پایداری و كامل شدن آن است، و خاتمیت نیز ختم نبوت است نه ختم حجیّت، و این كلام از زبان خود وحی گرفته شده كه قرآن خود اكمال وحی را اعلام می دارد و تداوم حجّت را بیان می كند.

وحی در این مرحله از حیات بشری به اكمال می رسد و همه نیازهای او را پاسخ می گوید و برای دسترسی بشر به آن، مكتوب می شود و بر خلاف سیر وحی در ادوار گذشته كه دچار تحریف می شد، از تحریف مصون می ماند و صاحب وحی صیانت و حفظ آن را تضمین می كند:

(انّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَاِنّا لَهُ لَحافِظُونَ) [1] .

«بی تردید، ما این قرآن را به تدریج نازل كرده ایم، و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود».

تأكیدهای فراوان این آیه كوتاه تصریح بر این نكته است كه وحی از دستبرد تحریف مصون خواهد ماند; و همین قرآن موجود ـ كه وحی مكتوب است ـ پایدار و استوار، بدون هیچ زیاده و نقصان می ماند. سخن تفصیلی از آیه و از كیفیت نگهداری خداوند از وحی، در بحث های تحریف ناپذیری قرآن، آمده است كه می توان مراجعه كرد.

اكمال دین و بقاء آن، انقطاع وحی را به دنبال دارد، ولی تداوم حجج الهی و استمرار آنها در شكل دیگری غیر از نبوت، همراه اتمام دین انقطاعی ندارد.

قرآن به دو حقیقت تصریح می نماید، و به طور روشن توسط خاتم النبیین بر بلندای تاریخ با حضور یكصد و بیست هزار نفر اعلان می دارد:

(...اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دِینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، اَلْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَكُمُ الاِْسْلامَ دیناً)

این خطاب بخش میانی آیه سوم سوره مائده می باشد كه شایسته و سزاوار است از زوایای گوناگون به آن پرداخته شود; ارتباط این فقره از آیه با صدر و ذیل آن پرسشی است برای همه كسانی كه با آن مواجه می شوند و در آن تأمل می كنند و ابهام ارتباط، آن چنان است كه حتی مانند علامه طباطبائی در تفسیر المیزان بفرماید: قرار گرفتن آیه در این جایگاه برخاسته از عمل پیامبر یا عمل مؤمنین بعد از پیامبر است.

و چنانچه احتمال دوم را بپذیریم و بگوئیم مسلمانان بعد از رسول، آیه را در این جایگاه قرار داده اند، به شیوه خفیفی راه تحریف پذیری قرآن را، گشوده ایم. اگر مسلمین این چنین در حوزه قرآن و جابجائی آیات دخالت داشته باشند چه تضمینی بر عدم دخالت آنها در حوزه های دیگر قرآن هست، و شاید مرحوم علامه آن را تنها به عنوان یك احتمال مطرح كرده است.

بررسی زوایای دیگر آیه طرح پرسش های كلیدی را می طلبد كه عبارتند از:

1 ـ «الیوم» چه روزی است یا روز خاصی مدّ نظر نیست و به معنای در این روزگار می باشد؟

2 ـ در این روز چه تحولی و حادثه ای واقع شده كه كفّار از دین مأیوس و ناامید شده اند؟

3 ـ آنچه باعث اكمال دین در این روز شده است، چیست؟

4 ـ آنچه موجب اتمام نعمت می شود، كدام است؟

5 ـ نسبت اكمال با اتمام چیست؟ آیا هم معنا هستند، یا هركدام معنای ویژه ای را بیان می كند؟

سوره مائده با این خطاب آغاز می شود:

(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا اَوْفُوا بِالْعُقوُدِ...)

و بر محوریت همین آغاز، سوره ادامه و پایان می یابد. در این سوره از عهدها و میثاق هایی كه انسان ها با خداوند بسته وپیمان هایی كه در روابط فیمابین امضاء می كنند، گفتگو می شود; و در برابر همه این عهدها از مؤمنان ـ یعنی كسانی كه از عشق و گرایش به حق سرشار هستند ـ وفا و ثبات و پایداری خواسته می شود تا حدود را پاس دارند و به فسق و خروج از عهدهای پذیرفته شده، دچار نشوند. و جهت تشویق و عبرت اهل ایمان نمونه هایی از پیمان شكنی های اهل كتاب ذكر می شود.

در این سوره، بعد از بیان وفای به عهد، و به حدود و احكام پای بند بودن، و به خوبی و اطاعت روی آوردن، و حرمت حج را نگه داشتن، و دچار فسق و خروج از حق نشدن، و بعد از بیان احكام حرام و حلال بودن گوشت حیوانات، اكمال دین در آیه مذكور ذكر می شود.

در سه آیه ابتدای سوره روابط انسان ها با خداوند و با خود و با حیوان ها ذكر می شود و بعد از بیان این روابط و حدود و حكم هر كدام، اكمال دین و اتمام نعمت و رضایت به اسلام اعلان می گردد و در خاتمه آیه، تفریع می شود كه خروج از حوزه دین بعد از اكمال و اتمام جائز نیست، و روابط فیما بین بر این اساس تنظیم می گردد، مگر در شرایط خاصی كه اضطراری دست دهد و بنای بر اِثم و كُندی و سستی در روابط نباشد كه شكستن پیمان یا خروج از حد جائز می شود و با اعلان رضایت حق به اسلام، دین اسلام تنها روش مقبول است كه باید بر مبنای آن روابط به پا شود و به كسی اجازه خروج از این حدود مقرّر داده نمی شود، مگر در موارد نادر و اضطراری كه این گونه انعطاف پذیری دین و كمال یافتن و تمامیت آن، برخاسته از بخشش و رحمت خداوند می باشد. و بدین سان آیه ها به هم پیوند می خورد.

مجموع این آیه ها نشان می دهد كه دین آمده تا به روابط انسان با خداوند و خودی و بیگانه و با سایر موجودات معنا بخشد و این روابط را نظام مند كند و از انسان در برابر این دین عهد و پیمان بگیرد.

این تعهد و امضاء، این عهدنامه و مهر زدن بر آن، علامت كامل شدن آن است كه انسان آنچه را در روابطش به آن نیاز دارد بیان شده، و گفته شده است و وحی با نزول تدریجی در طول سال های پیاپی برای این هدف، امروز به كمال می رسد و تكامل می یابد، و این نزول تدریجی و شروع از مراحل ابتدایی و نقصان ورسیدن به مراحل نهایی و كمال، به انقطاع وحی می انجامد ـ كه كمال یعنی كامل شدن اجزاء یك مجموعه با توجه به هدفی كه از آن انتظار می رود ـ واگر دین صراط و راه آدمی است، و روش و مسلك او و مایه برپایی و قیام انسان است و در یك كلمه پاسخ به نیازهای انسان در روابط جمعی و فردی او است امروز این نتیجه حاصل شده، و نیازی نیست كه بدون پاسخ مانده باشد، پس دین به كمال رسیده است.

این نعمت كه به حق منتسب و از او است نیازمند متممی می باشد كه آن را به بهره مندی و باردهی برساند، و آن را در حیات جمعی و فردی انسان اجرا نماید، و به نطق و پاسخ گویی وا دارد. كه تكامل یك چیز با تمامیت آن متفاوت است، و شیء كامل اگر در هدفی كه برای آن ساخته شده به كار گرفته نشود عقیم و ابتر می ماند.

ماشینی كه كامل و بدون نقص است، نیاز به راننده ای دارد كه آن را به مقصد هدایت كند و این تمامیت آن است، كه اتمام نعمت دین نیز به این است كه متممی پیدا كند و چیزی به او اضافه شود و پیوند بخورد كه آن را آماده بهره دهی نماید، و همین نیز بیان نسبت اكمال و اتمام است كه اكمال یعنی اضافه شدن آخرین جزء به مجموعه اجزاء و گذر از نقصان، و اتمام پیوند این مجموعه كامل با عنصر دیگری كه آن را به نتیجه و بهره مندی برساند و آن را از عقیم بودن و ابتر ماندن برهاند [2] .

سؤال اساسی این است كه آن عنصر تمام كننده چیست؟ كه این نعمت كامل دین را تمام می كند. این چه چیزی است كه خداوند در همین سوره از رسول می خواهد كه اگر آن را اعلان و ابلاغ ننمایی، رسالتت را ـ كه بیست و سه سال برای آن زحمت كشیده ای ـ بجا نیاورده ای; و این متمم چیست؟ كه رسول خوف ابلاغ آن را دارد تا آنجا كه خداوند به او تضمین می دهد.

(یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبّكَ وَإنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْكَفِرِینَ) [3] .

«ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ كن; واگر نكنی پیامش را نرسانده ای. وخدا تو را از گزندِ مردم نگاه می دارد، آری، خدا گروه كافران را هدایت نمی كند».

گویا با عدم ابلاغ و بیان نكردن آنچه كه از رسول خواسته شده، رسول وظیفه رسالت را انجام نداده است و آنچه تا امروز گفته و ابلاغ كرده، بر باد خواهد رفت وبه بار نخواهد نشست و ابتر می گردد.

بنابر این، امروز روزی است كه رسول آنچه را به او ابلاغ شده اعلان می دارد، و اظهار می كند، و او را خوفی از دیگران نیست، هرچند آنچه باید بگوید موجب تهدید او از ناحیه مردمی كه به دنبال پوشیدن حقّ و مخفی كردن آن هستند، می گردد.

آنچه باید رسول اظهار كند تا با اكمال دین، دین متولد شود و حیاتش را ادامه دهد و همه انسان ها را سیراب كند، آن چیز در این روز، به عنوان اتمام دین چیزی جز اعلام و نصب حجج بعد از خود نیست تا این حجت ها یكی پس از دیگری با ولایت بر انسان ها و صیانت از دین كامل، امام و جلودار انسان های سالك و راهبر آدمهای راهرو باشند; و این حقیقتی است كه تاریخ در جلوه های مختلف آن را ضبط نموده است كه مراجعه به كتاب «الغدیر» علامه امینی (رحمه الله) تو را با همه این جلوه ها آشنا می كند و قطعیت آن را به اثبات می رساند.

همین اعلان حجت ها به عنوان متمم نعمت دین، كفّار را مأیوس می كند كه با وجود این حجج، هرگز دین را نمی توان پوشاند و آن را تحریف كرد، هرچند آنها به تهدید و ارعاب و خشونت و قتل اقدام می كنند و كمر به قتل این حجت ها می بندند. تاریخ شاهد صدقی بر این است كه حجت ها یكی پس از دیگری شهید می شوند; اما هرگز نابود نمی گردند و دین را رها نمی كنند.

این آیه آن چیزی است كه فلسفه خاتمیت را گوشزد می كند كه خاتمیت كمال دین است و اضطرار انسان به وحی تداوم حجت را به دنبال دارد.

این حقیقت از زبان رسول به گونه ای متواتر نقل شده كه حضرت فرمودند:

«انّی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوا ابدا و انهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض».

در این كلام نورانیِ رسول، آنچه برای هدایت انسان ها در دوره بعد از خاتمیت لازم می باشد، اعلان گردیده است كه رسول در میان مردم دو چیز را بجا می گذارد و آن دو، دو ثقل و دو پایه هدایتند. كتاب الله كه همان وحی مكتوب است و عترت كه همان حجت های بعد از رسول هستند. این دو مانع ضلالت و گم شدن انسان ها هستند، و ویژگی دوم آنها این است كه هرگز از هم جدا نمی شوند و یكی متمم دیگری است. این دو تا پایان حیات بشر در این كره خاكی باقی و پایدار هستند.

«حسبنا كتاب الله» شعار انحرافی بود كه می خواست این دو را از هم جدا نماید، و مردم را از رجوع به اهل بیت (علیهم السلام)، باز دارد و آنان را خانه نشین كند تا خود و دار ودسته اش بر مسند حكومت بنشینند.

ابن عاشور صاحب تفسیر «التحریر و التنویر» از اهل سنت، این كلام را از خلیفه دوم نقل می كند و می گوید: در هنگام اختلاف اصحاب در شأن نگارش پیامبر در بستر بیماری، عمر این شعار را داد تا اعلام نماید كه كتاب خداوند ما را كفایت می كند، چون جامع اصول احكام می باشد. [4] این سخن و توجیه، مخالف قرآن است، زیرا به شهادت خود قرآن، كتاب به تنهائی مانع كفر و ضلالت آدمی نخواهد بود، بلكه در كنار كتاب نیاز به رسول می باشد:

(وَكَیْفَ تَكْفُرُونَ وَاَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْكُمْ آیاتُ اللهِ وَفیكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراط مُسْتَقیم) [5] .

«وچگونه كفر میورزید، با این كه آیات خدا بر شما خوانده می شود وپیامبر او میان شماست؟ وهركس به خدا تمسّك جوید، قطعاً به راه راست هدایت شده است».

پس دو عامل مانع كفر است: یكی تلاوت آیات و دیگری وجود رسول; و همین آیه شاهد صدقی بر جانشینی رسول و وجود حجت بعد از رسول می باشد. زیرا این دو با هم ـ نه به تنهایی ـ مانع گم شدن آدمیو عامل هدایت او هستند.

خلاصه: انسان همچنان نیازمند وحی است و انقطاع وحی، اكمال دین است; و امامت و ولایت ادامه نبوت است، و دو ثقل «كتاب و عترت» دو دستگیره اعتصام به الوهیّت هستند.


[1] سوره حجر، آيه 9.

[2] تمام الشيء ما تمّ به، تماميت شيء چيزي است كه آن شيء با آن چيز تمام مي شود. «اتمَّت الناقة اي دنا نتاجها» شتر نزديك است كه بچه اش متولد شود.

[3] مائده، 67.

[4] ج 7 ـ 6، ص 104 در ذيل آيه 3، سوره مائده.

[5] آل عمران، 101.